
خلاصه کتاب انگیزش و هیجان ( نویسنده ریحانه مشهدی، علی عرب، فاطمه ازبک پور )
کتاب «انگیزش و هیجان» نوشته ریحانه مشهدی، علی عرب و فاطمه ازبک پور، اثری جامع در روانشناسی است که مفاهیم بنیادی انگیزش و هیجان را از منظر نظریه های مختلف بررسی می کند. این کتاب، منبعی ارزشمند برای دانشجویان و پژوهشگران، به تبیین چرایی، چگونگی و شدت رفتارهای انسانی می پردازد و ابعاد زیستی، روان شناختی و اجتماعی انگیزه ها و هیجانات را آشکار می سازد. از ریشه های تاریخی تا رویکردهای معاصر، هر فصل به لایه های پنهان تر کنش ها و واکنش های درونی و بیرونی انسان نفوذ می کند تا تصویری کامل از نیروهای محرک رفتار ارائه دهد.
کتاب «انگیزش و هیجان» که توسط ریحانه مشهدی، علی عرب و فاطمه ازبک پور تألیف و توسط انتشارات پادینا در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است، یک منبع علمی معتبر در حوزه روانشناسی به شمار می رود. این اثر به طور عمیق به بررسی دو مفهوم اساسی «انگیزش» و «هیجان» می پردازد که درک آن ها برای شناخت رفتار انسان حیاتی است. هدف اصلی این کتاب، تحلیل نظریه ها، مدل ها و یافته های تحقیقاتی مرتبط با این دو پدیده روان شناختی است و به مخاطب امکان می دهد تا از سطوح ابتدایی تا پیشرفته، با سازوکارهای پیچیده انگیزش و هیجان آشنا شود.
اهمیت این کتاب در توانایی آن برای پاسخگویی به پرسش های بنیادین درباره رفتار انسان نهفته است؛ پرسش هایی نظیر اینکه «چه عواملی باعث آغاز یک رفتار می شوند؟»، «چرا شدت رفتارها متغیر است؟» و «چگونه هیجانات بر اعمال ما تأثیر می گذارند؟». این خلاصه جامع، با هدف ارائه درکی عمیق و سازمان یافته از مفاهیم کلیدی کتاب، به دانشجویان روانشناسی، محققان، مشاوران و هر فردی که به دنبال فهم بهتر از خود و دیگران است، یاری می رساند. ما در این مقاله به ساختار کلی کتاب، معرفی نویسندگان، اهمیت آن در حوزه روانشناسی و پیش نمایشی از گستره مباحث مطرح شده خواهیم پرداخت تا خواننده بتواند با مطالعه این خلاصه، به درک عمیق تری از محتوای اصلی کتاب دست یابد.
مبانی و تاریخچه انگیزش و هیجان
درک کنونی ما از انگیزش و هیجان، حاصل مسیری طولانی از تأملات فلسفی و تحقیقات علمی است. کتاب «انگیزش و هیجان» با تبیین این مبانی، چارچوبی برای فهم نظریه های پیچیده تر ارائه می دهد.
مقدمه ای بر علوم انگیزشی
انگیزش، نیرویی است که به رفتار انسان جهت می دهد، آن را آغاز می کند و به آن شدت می بخشد. این مفهوم به چرایی انجام رفتارها، استمرار یا توقف آن ها می پردازد. به عبارت دیگر، انگیزش به ما کمک می کند تا بفهمیم چرا افراد در موقعیت های مختلف، رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند و چه نیروهایی شدت این رفتارها را تعیین می کنند. هیجان نیز به عنوان پاسخ های شدید و ناگهانی به محرک های خاص تعریف می شود که اغلب با تغییرات فیزیولوژیکی، شناختی و رفتاری همراه است. این پاسخ ها می توانند مثبت یا منفی باشند و نقش حیاتی در بقا و تعاملات اجتماعی ایفا می کنند.
در این فصل، نویسندگان به تفاوت میان انگیزه های درونی (ناشی از عوامل درونی مانند نیاز به خودشکوفایی) و انگیزه های بیرونی (ناشی از پاداش ها و تنبیه های محیطی) می پردازند. سوالات اساسی که در این حوزه مطرح می شوند شامل منشأ انگیزه ها، نحوه تأثیر آن ها بر رفتار و چگونگی تعدیل آن هاست. درک این مفاهیم اولیه، بنیانی محکم برای کاوش های عمیق تر در فصول بعدی فراهم می آورد و خواننده را با ابعاد مختلف پدیده انگیزش و هیجان آشنا می سازد.
انگیزش از دیدگاه تاریخی و معاصر
تاریخچه مطالعه انگیزش و هیجان، آینه ای از تکامل اندیشه بشری است. در ابتدا، ریشه های فلسفی این مبحث، عمدتاً بر نظریه اراده متمرکز بود؛ دیدگاهی که اراده آزاد را به عنوان نیروی محرک اصلی رفتار می شناخت. این اولین نظریه بزرگ، به تدریج جای خود را به دیدگاه های پیچیده تر داد. دومین نظریه بزرگ، «غریزه» بود که رفتارها را نتیجه الگوهای وراثتی و ذاتی می دانست. با این حال، تعدد غرایز و دشواری تعریف آن ها، این نظریه را با چالش مواجه ساخت.
سومین نظریه بزرگ، «سائق» نام گرفت که توسط پیشگامانی چون زیگموند فروید و کلارک هال مطرح شد. فروید سائق ها را به عنوان نیازهای درونی و ناخودآگاه (مانند غرایز زندگی و مرگ) می دانست که به دنبال کاهش تنش هستند. در مقابل، هال نظریه کاهش سائق را پیشنهاد داد و معتقد بود که نیازهای فیزیولوژیکی (مانند تشنگی و گرسنگی) سائق هایی ایجاد می کنند که هدفشان بازگرداندن تعادل هومئوستاتیک بدن است. مقایسه این دو دیدگاه نشان می دهد که هر دو بر نقش نیروهای درونی در ایجاد انگیزش تأکید داشتند، اما در جزئیات و خاستگاه این نیروها متفاوت بودند.
با گذشت زمان و گسترش تحقیقات، «نظریه های کوچک» ظهور کردند که به جای تبیین جامع تمام رفتارهای انسانی، بر جنبه های خاصی از انگیزش متمرکز بودند. این تغییر پارادایم، همراه با «انقلاب شناختی» در روانشناسی، باعث شد تا نقش فرآیندهای ذهنی مانند اهداف، انتظارات و طرحواره ها در انگیزش برجسته تر شود. دوران معاصر نیز شاهد پارادایم های جدیدی است که رویکردهای زیستی، شناختی، اجتماعی و فرهنگی را به طور یکپارچه در نظر می گیرد و نشان دهنده پیچیدگی و پویایی روزافزون در مطالعات انگیزش است.
ساختارهای زیستی و نیازهای اساسی
درک عمیق انگیزش و هیجان نیازمند کاوشی در ریشه های زیستی و نیازهای بنیادین انسان است. این بخش از کتاب به بررسی نقش مغز و هورمون ها در شکل گیری رفتارها و همچنین تبیین نیازهای فیزیولوژیکی و روان شناختی می پردازد.
مغز، کانون انگیزش و هیجان
مغز به عنوان فرمانده اصلی بدن، نقشی بی بدیل در انگیزش و هیجان ایفا می کند. این فصل به بررسی دقیق ساختارهای مغزی می پردازد که در بروز و تنظیم این پدیده ها دخیل هستند. دوپامین، یک انتقال دهنده عصبی حیاتی، با سیستم پاداش مغز مرتبط است و عمل تحریک شده و جستجوی پاداش را تقویت می کند؛ به همین دلیل در پدیده هایی مانند اعتیاد نقش کلیدی دارد. هیپوتالاموس، آمیگدال (بادامه مغز) و قشر پیش پیشانی نیز از دیگر ساختارهای مهم هستند. هیپوتالاموس در تنظیم نیازهای فیزیولوژیکی مانند گرسنگی و تشنگی، آمیگدال در پردازش هیجانات ترس و خشم و قشر پیش پیشانی در برنامه ریزی، تصمیم گیری و تنظیم هیجانات پیچیده نقش دارند.
علاوه بر ساختارهای مغزی، هورمون ها نیز تأثیرات عمیقی بر انگیزش و هیجان می گذارند. کورتیزول، که به هورمون استرس معروف است، در واکنش به تهدیدات و استرس های اجتماعی ترشح می شود و می تواند بر عملکرد شناختی و خلق و خو تأثیر منفی بگذارد. تستوسترون، هورمون استروئیدی، با انگیزه جنسی و رفتارهای رقابتی مرتبط است و می تواند بر رفتارهای جفت گیری و تلاش برای برتری تأثیر بگذارد. اکسی توسین نیز به عنوان هورمون عشق یا هورمون پیوند شناخته می شود و نقش مهمی در ایجاد وابستگی های اجتماعی و رفتارهای مراقبتی ایفا می کند. این هورمون ها با تعاملات پیچیده خود، رویکردهای مبتنی بر میل (Approach) و اجتناب (Avoidance) در رفتار را شکل می دهند.
نیازهای فیزیولوژیکی
نیازهای فیزیولوژیکی، ابتدایی ترین و حیاتی ترین انگیزه های انسانی هستند که بقای فرد را تضمین می کنند. این فصل با تعریف «نیاز» به عنوان یک کمبود درون بدن و «سائق» به عنوان تجربه روان شناختی آن کمبود (مانند احساس تشنگی ناشی از کمبود آب)، به تفاوت های ظریف این دو مفهوم می پردازد. نیازها منشأ سائق ها هستند و سائق ها ما را به سمت رفتارهایی سوق می دهند که آن نیازها را برطرف کنند.
سه نیاز فیزیولوژیکی کلیدی مورد بررسی قرار می گیرند: تشنگی، گرسنگی و میل جنسی. تشنگی، مکانیسم های پیچیده ای دارد که شامل تشنگی اسمزی (ناشی از کمبود آب در سلول ها) و تشنگی حجم سنجی (ناشی از کاهش حجم خون) می شود. گرسنگی نیز تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله هورمون ها (مانند لپتین و گرلین)، سطح گلوکز خون، و عوامل محیطی و فرهنگی است. میل جنسی نیز به عنوان یک نیاز فیزیولوژیکی، از تعامل پیچیده هورمون ها (مانند تستوسترون و استروژن)، ساختارهای مغزی و عوامل اجتماعی-فرهنگی نشأت می گیرد.
کتاب همچنین «مراحل هفت گانه رفع نیاز» را تشریح می کند که چگونگی فعال شدن نیاز، ایجاد سائق، جستجوی رفتارهای ارضاکننده، مصرف و در نهایت بازگشت به حالت تعادل را نشان می دهد. این چارچوب به ما کمک می کند تا چرخه های انگیزش فیزیولوژیکی را بهتر درک کنیم و بفهمیم چگونه بدن برای حفظ هومئوستاز خود تلاش می کند.
نیازهای روان شناختی (رویکرد ارگانیزمی)
نیازهای روان شناختی، برخلاف نیازهای فیزیولوژیکی، به بقای فیزیکی مربوط نمی شوند، اما برای رشد، رفاه و عملکرد بهینه روان شناختی ضروری هستند. رویکرد ارگانیزمی بر این باور است که انسان ها موجوداتی فعال و خودانگیخته اند که به دنبال رشد و توسعه خود هستند. در این دیدگاه، سه نیاز روان شناختی اساسی شامل خودمختاری، شایستگی و ارتباط مطرح می شود.
خودمختاری: به نیاز ذاتی فرد برای احساس کنترل بر زندگی و تصمیم گیری های خود اشاره دارد. سه ویژگی تجربه خودمختاری شامل locus of causality (حس اینکه رفتار از درون خود فرد نشأت می گیرد)، perceived choice (احساس انتخاب و اراده آزاد) و volition (حس تمایل و اشتیاق درونی) است. حمایت از خودمختاری توسط محیط (مانند والدین، معلمان، مدیران) می تواند به رشد فردی و افزایش رفاه کمک کند.
شایستگی: به نیاز برای احساس اثربخشی و کفایت در تعامل با محیط اشاره دارد. این نیاز با تمایل به مواجهه با «چالش بهینه» (وظایفی که نه بسیار آسان و نه بسیار دشوار هستند) ارضا می شود. تجربه «جریان روانی» (Flow) حالتی از غرق شدن کامل در یک فعالیت، نتیجه ارضای نیاز به شایستگی است. تحمل شکست و دریافت بازخورد مثبت نیز نقش مهمی در تقویت حس شایستگی دارند.
ارتباط: به نیاز برای ایجاد و حفظ روابط گرم و رضایت بخش با دیگران اشاره دارد. این نیاز شامل فعال سازی ارتباط (تمایل به برقراری ارتباط)، ارضای نیاز به ارتباط (احساس تعلق و دوست داشته شدن) و درونی سازی (پذیرش ارزش ها و مقررات اجتماعی) می شود. ارضای این نیاز برای سلامت روان و رفاه اجتماعی ضروری است.
انواع انگیزش و تأثیرات اجتماعی
انگیزش و هیجان، به جز ریشه های زیستی و نیازهای اساسی، تحت تأثیر عوامل درونی، بیرونی و همچنین بافتار اجتماعی قرار دارند. این بخش به تفصیل به انواع انگیزش و چگونگی شکل گیری نیازهای اجتماعی می پردازد.
انگیزش درونی و انواع انگیزش بیرونی
انگیزش درونی (Intrinsic Motivation) به تمایل ذاتی برای انجام یک فعالیت به خاطر خود آن فعالیت اشاره دارد، بدون اینکه پاداش بیرونی خاصی در میان باشد. منشأ این نوع انگیزش، لذت، علاقه و رضایت درونی است که فرد از انجام کار به دست می آورد. انگیزش درونی برای یادگیری، خلاقیت و رفاه روان شناختی بسیار مهم است، زیرا به فرد اجازه می دهد تا به طور خودانگیخته به کشف و توسعه خود بپردازد.
در مقابل، انگیزش بیرونی (Extrinsic Motivation) به انجام یک فعالیت به خاطر پیامدهای خارجی آن (مانند پاداش، تنبیه، ستایش یا گریز از مجازات) اطلاق می شود. مشوق ها، تقویت کننده ها و پیامدها، عناصر اصلی انگیزش بیرونی هستند. مشوق ها رویدادهای محیطی هستند که رفتار را برمی انگیزند (مثل بوی غذا)، تقویت کننده ها پیامدهایی هستند که احتمال تکرار رفتار را افزایش می دهند (مثل جایزه) و پیامدها نتایج کلی رفتار هستند که می توانند مثبت یا منفی باشند.
یکی از مباحث مهم در این فصل، تأثیر مشوق های بیرونی بر انگیزش درونی است. تحقیقات نشان داده اند که در برخی موارد، ارائه پاداش های بیرونی برای یک فعالیت که قبلاً به صورت درونی با انگیزه انجام می شده، می تواند انگیزش درونی را کاهش دهد (پدیده اثر خنثی کننده). با این حال، مشوق های بیرونی می توانند تحت شرایط خاصی (مانند زمانی که اطلاعاتی درباره شایستگی فرد ارائه می دهند) تأثیر مثبت نیز داشته باشند. درک این تعامل پیچیده، برای طراحی محیط های آموزشی و کاری مؤثر ضروری است.
نیازهای اجتماعی
انسان موجودی اجتماعی است و بسیاری از انگیزه های او ریشه در نیازهای اجتماعی دارد. این نیازها، برخلاف نیازهای فیزیولوژیکی و روان شناختی که جهانی هستند، بیشتر از طریق یادگیری و اجتماعی شدن شکل می گیرند و به فرهنگ و محیط بستگی دارند. شبه نیازها نیز مفاهیمی هستند که به خواسته های اکتسابی و گذرا اشاره دارند که به صورت نیازهای واقعی عمل می کنند.
نیاز به پیشرفت: این نیاز به تمایل برای موفقیت در انجام وظایف دشوار، غلبه بر چالش ها و دستیابی به استانداردهای عالی اشاره دارد. منشأ آن می تواند جامعه پذیری (آموزش های والدین)، شناختی (انتظارات خود فرد) و رشدی (تجربیات اولیه موفقیت) باشد. رویکرد کلاسیک، مانند «مدل اتکینسون»، دو گرایش اصلی را در نیاز به پیشرفت شناسایی می کند: «گرایش به موفقیت» و «گرایش به اجتناب از شکست». افراد با گرایش بالا به موفقیت، چالش های متوسط را ترجیح می دهند، در حالی که افراد با گرایش بالا به اجتناب از شکست، از موقعیت های چالش برانگیز دوری می کنند. رویکردهای امروزی نیز به «هدف های پیشرفت» می پردازند که شامل هدف های تسلط (تمرکز بر یادگیری و بهبود) و هدف های عملکرد (تمرکز بر اثبات توانایی و برتری نسبت به دیگران) می شود.
نیاز به پیوندجویی و صمیمیت: این نیاز به تمایل برای برقراری روابط گرم، نزدیک و معنادار با دیگران اشاره دارد. اهمیت روابط میان فردی در سلامت روان، حمایت اجتماعی و رفاه عمومی انکارناپذیر است. عدم ارضای این نیاز می تواند منجر به احساس تنهایی، ترس و اضطراب شود. برقراری و حفظ شبکه های میان فردی، از طریق تعاملات اجتماعی، ابراز همدلی و به اشتراک گذاشتن تجربیات، به ارضای این نیاز حیاتی کمک می کند. این بخش از کتاب به بررسی چگونگی فعال شدن و ارضای نیاز به پیوندجویی و صمیمیت در زندگی روزمره می پردازد.
کنترل شخصی، خود و هیجان
بخش چهارم کتاب به بررسی عمیق تر سازوکارهای درونی انسان می پردازد؛ از تعیین اهداف و تلاش برای دستیابی به آن ها گرفته تا باورهای کنترل شخصی، مفهوم خود و نقش آن در انگیزش و هیجان.
تعیین هدف و تلاش برای دستیابی به هدف
تعیین هدف، یکی از قوی ترین منابع انگیزش شناختی است. «چشم انداز شناختی انگیزش» بر این فرض استوار است که انسان ها موجوداتی هدف گرا هستند که برای دستیابی به وضعیت های مطلوب و کاهش «اختلاف» (Discrepancy) بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب تلاش می کنند. این اختلاف، «انگیزش اصلاحی» را ایجاد می کند که فرد را به سمت تغییر و بهبود سوق می دهد.
«اهمیت تعیین هدف» در توانایی آن برای هدایت رفتار و انرژی انسان نهفته است. نویسندگان بر «ویژگی های هدف مؤثر» تأکید می کنند؛ اهدافی که «دشوار» اما قابل دستیابی هستند، «ویژه» و قابل اندازه گیری اند و با «بازخورد» مداوم همراه باشند، عملکرد بهتری را رقم می زنند. «پذیرش هدف» توسط فرد نیز عاملی حیاتی در موفقیت اوست. کتاب همچنین به «اختلال عملکرد هدف» می پردازد که می تواند ناشی از اهداف نامناسب، عدم تعهد یا ناتوانی در سازگاری با موانع باشد. درک این اصول، برای برنامه ریزی شخصی، تحصیلی و شغلی بسیار کاربردی است.
عقاید کنترل شخصی (خودکارآمدی و درماندگی آموخته شده)
باورهای افراد درباره توانایی هایشان برای کنترل رویدادها، نقش تعیین کننده ای در انگیزش و هیجان آن ها دارد. این فصل دو مفهوم کلیدی را بررسی می کند: خودکارآمدی و درماندگی آموخته شده.
خودکارآمدی: به باور فرد درباره توانایی خود برای انجام موفقیت آمیز یک رفتار خاص یا دستیابی به یک نتیجه مشخص اشاره دارد. «منابع خودکارآمدی» شامل «تجربه موفق» (مهم ترین منبع)، «ترغیب کلامی» (تشویق دیگران)، «تجربه های جانشینی» (مشاهده موفقیت دیگران) و «وضعیت فیزیولوژیکی» (تفسیر پاسخ های بدنی) است. «اثرات خودکارآمدی بر رفتار» گسترده است و شامل انتخاب فعالیت ها، میزان تلاش و پشتکار، تفکر و تصمیم گیری و حتی هیجان پذیری می شود. افراد با خودکارآمدی بالا، چالش ها را به فرصت تبدیل کرده و در برابر موانع مقاوم تر هستند.
درماندگی آموخته شده: به حالتی اشاره دارد که فرد، پس از تجربه مکرر عدم کنترل بر رویدادها، باور می کند که اقدامات او تأثیری بر نتایج ندارد و در نتیجه دست از تلاش برمی دارد. «عناصر درماندگی» شامل تناوب رویدادهای منفی، عدم کنترل ادراک شده و ناتوانی در رفتار مؤثر است. «اثرات درماندگی» شامل «نارسایی های انگیزشی» (عدم تمایل به شروع رفتار)، «نارسایی های یادگیری» (ناتوانی در یادگیری راه های جدید) و «نارسایی هیجانی» (احساس افسردگی و اضطراب) می شود. ارتباط درماندگی آموخته شده با افسردگی، یک حوزه تحقیقاتی مهم است. «سبک تبیینی» (Explanatory Style)، یعنی نحوه توضیح افراد برای رویدادهای مثبت و منفی، می تواند خوشبینانه یا بدبینانه باشد و بر تمایل به درماندگی تأثیر می گذارد. «نظریه واکنشی مخالف» نیز نشان می دهد که افراد در ابتدا در برابر از دست دادن کنترل مقاومت می کنند، اما در نهایت ممکن است تسلیم درماندگی شوند.
خود (Self) و تلاش های آن
مفهوم «خود» یا «Self»، هسته مرکزی تجربه روان شناختی انسان است و نقشی اساسی در انگیزش و هیجان ایفا می کند. این فصل به بررسی ابعاد مختلف خودپنداره، عزت نفس و ناهماهنگی های شناختی می پردازد.
«خودپنداره» به مجموع باورها و ادراکاتی اشاره دارد که فرد درباره خودش دارد و شامل «خود طرحواره ها» (Self-schemas) می شود؛ ساختارهای شناختی که اطلاعات مربوط به خود را سازماندهی می کنند و بر پردازش اطلاعات، افکار و رفتارهای آتی تأثیر می گذارند. ویژگی های انگیزشی خود طرحواره ها نشان می دهد که چگونه افراد برای حفظ و تأیید این باورها تلاش می کنند.
«عزت نفس» (Self-esteem) به ارزیابی کلی فرد از ارزش و شایستگی خود اشاره دارد. اگرچه عزت نفس بالا با سلامت روان ارتباط دارد، اما تمرکز بیش از حد بر آن می تواند به مشکلاتی منجر شود؛ از این رو، کتاب به «مشکل عزت نفس» و اهمیت یافتن منابع واقعی شایستگی می پردازد. افراد معمولاً خود را تأیید می کنند تا با تصویری مثبت از خود زندگی کنند.
«ناهماهنگی شناختی» (Cognitive Dissonance) حالتی از ناراحتی روان شناختی است که زمانی رخ می دهد که فرد همزمان دو باور یا نگرش متناقض داشته باشد یا رفتاری انجام دهد که با باورهایش در تضاد است. «شرایط ناهماهنگی» شامل «حق انتخاب» (زمانی که فرد احساس کند رفتار متناقض را به خواست خود انجام داده)، «توجیه ناکافی» (زمانی که دلیل بیرونی ضعیفی برای رفتار وجود دارد) و «اطلاعات جدید» است. برای کاهش این ناهماهنگی، فرد ممکن است نگرش های خود را تغییر دهد، رفتار خود را توجیه کند یا اطلاعات متناقض را نادیده بگیرد. «نظریه ادراک خویشتن» (Self-Perception Theory) نیز دیدگاهی جایگزین برای توضیح این پدیده ارائه می دهد. همچنین، «هویت» و «نقش ها»یی که فرد در اجتماع ایفا می کند، بر شکل گیری خودپنداره و انگیزه های او تأثیر بسزایی دارند.
ابعاد و ناهشیاری هیجان
فصل های پایانی کتاب به تجزیه و تحلیل عمیق هیجان و بررسی ابعاد مختلف آن، از جمله ماهیت، خاستگاه و تأثیرات ناهشیار می پردازد.
ماهیت هیجان
«هیجان ها» پدیده های روان شناختی پیچیده ای هستند که از تعامل عوامل شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری پدید می آیند. «تعریف جامع هیجان» شامل یک پاسخ شدید و نسبتاً کوتاه به یک محرک مشخص است که با تغییرات فیزیولوژیکی (مانند ضربان قلب)، ذهنی (مانند احساس ترس) و رفتاری (مانند فرار) همراه است. «چه چیزی موجب هیجان می شود؟» از دیدگاه «دو سیستمی» پاسخ داده می شود؛ یک سیستم شامل پردازش های ناهشیار و خودکار و دیگری شامل پردازش های شناختی و ارادی است.
کتاب به «انواع هیجان» و تفکیک آن ها به «هیجان های اصلی» (مانند شادی، غم، ترس، خشم، تعجب و انزجار) می پردازد که در فرهنگ های مختلف مشاهده می شوند. «فایده هیجان ها» دوگانه است: «وظایف کنار آمدن» (Coping Functions) که به ما کمک می کنند تا با چالش های محیطی سازگار شویم (مثلاً ترس ما را به سمت فرار سوق می دهد) و «وظایف اجتماعی» که به برقراری ارتباط با دیگران و تنظیم تعاملات اجتماعی یاری می رسانند. در نهایت، «تفاوت خلق با هیجان» بررسی می شود؛ هیجان ها کوتاه مدت و شدید هستند، در حالی که خلق (Mood) حالت های عاطفی طولانی مدت تر و کم شدت تری هستند که پس زمینه زندگی روان شناختی فرد را تشکیل می دهند. «عاطفه مثبت» و «عاطفه منفی» نیز به عنوان ابعاد اساسی خلق و خو معرفی می شوند.
ابعاد هیجان
برای درک کامل هیجان، باید ابعاد مختلف آن را از هم تفکیک کرد: زیستی، شناختی و اجتماعی-فرهنگی.
بعد زیستی هیجان: بر نقش سیستم عصبی و هورمونی در هیجان تأکید دارد. «نظریه جیمز-لانگه» بیان می کند که ما ابتدا پاسخ های فیزیولوژیکی را تجربه می کنیم و سپس آن ها را به عنوان هیجان تفسیر می کنیم (مثلاً ما فرار می کنیم، سپس می ترسیم). «دیدگاه جدید» و «مدارهای عصبی خاص» به ساختارهای مغزی مانند آمیگدال و قشر پیش پیشانی اشاره دارند که در پردازش هیجانات دخیل هستند. «نظریه هیجان های متمایز» بر این باور است که هر هیجان اصلی دارای یک الگوی فیزیولوژیکی منحصر به فرد است. «فرضیه بازخورد صورت» نیز نشان می دهد که حرکات عضلات صورت می توانند بر تجربه هیجانی تأثیر بگذارند (مثلاً لبخند زدن می تواند احساس شادی را افزایش دهد).
بعد شناختی هیجان: به نقش ارزیابی ها، تفسیرها و افکار در شکل گیری هیجان می پردازد. «نظریه آرنولد» و «نظریه لازاروس» هر دو بر اهمیت ارزیابی شناختی (Cognitive Appraisal) در ایجاد هیجان تأکید دارند؛ یعنی ما ابتدا یک موقعیت را ارزیابی می کنیم و سپس بر اساس آن، هیجان را تجربه می کنیم. «دانش هیجان» به مجموعه ای از باورها و انتظارات افراد درباره هیجانات اشاره دارد. «نظریه انتساب» نیز مطرح می کند که چگونگی انتساب علل به رویدادها (مثلاً انتساب موفقیت به تلاش خود در مقابل شانس) می تواند بر هیجانات متعاقب آن تأثیر بگذارد.
بعد اجتماعی و فرهنگی هیجان: تأثیر عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی را بر تجربه و ابراز هیجان بررسی می کند. فرهنگ ها قواعد نمایش (Display Rules) متفاوتی برای هیجانات دارند که تعیین می کند چه هیجاناتی در چه موقعیت هایی مجاز به ابراز هستند. این بعد نشان می دهد که هیجان ها صرفاً پدیده های درونی نیستند، بلکه به شدت تحت تأثیر بستر اجتماعی و فرهنگی شکل می گیرند.
انگیزش ناهشیار
بسیاری از انگیزه ها و هیجانات ما در سطح ناهشیار عمل می کنند و خارج از حیطه آگاهی ما هستند. این فصل به بررسی این بعد مهم از روان انسان می پردازد.
«دیدگاه روان کاوی» زیگموند فروید، یکی از اولین و تأثیرگذارترین نظریه ها در این زمینه است. فروید معتقد بود که «غریزه در نظریه فروید» شامل دو نیروی اصلی است: «غریزه زندگی» (Eros)، که شامل نیازهای جنسی و بقا است، و «غریزه مرگ» (Thanatos)، که به سمت تخریب و پرخاشگری گرایش دارد. این غرایز در «نظام انگیزشی فروید» به صورت ناهشیار عمل کرده و رفتار انسان را شکل می دهند. «وظایف رؤیا» نیز در این دیدگاه به عنوان راهی برای بیان آرزوها و تعارضات ناهشیار مطرح می شوند.
«نظریه روان پویشی جدید» و «ناهشیار غیرفرویدی» به دیدگاه های معاصرتر در زمینه ناهشیار اشاره دارند که فراتر از تأکید فروید بر غرایز جنسی و پرخاشگرانه است. این دیدگاه ها به «پویش های روانی» و نقش ناهشیار در تعارضات روابط بین فردی، طرحواره ها و الگوهای تکراری رفتار می پردازند.
«روانشناسی خود» (Self-Psychology) نیز به اهمیت «مراحل رشد خود» و نقش «اهمیت خود در انگیزش» می پردازد. این نظریه بر نیازهای اساسی خود (مانند نیاز به آینه شدن و ایده آل سازی) و چگونگی تأثیر ارضای یا عدم ارضای آن ها بر انگیزش و عزت نفس تأکید دارد. در نهایت، «نظریه روابط شیء» نیز به بررسی چگونگی شکل گیری الگوهای روابط بزرگسالی بر اساس تجربه های اولیه فرد با مراقبان اصلی می پردازد و نشان می دهد که این الگوها چگونه به صورت ناهشیار بر انگیزش و روابط آتی فرد تأثیر می گذارند. این سه بعد مشخص در روابط شیء شامل الگوهای درونی سازی شده از روابط، تأثیر این الگوها بر ادراک و رفتار و همچنین اهمیت آن ها در شکل گیری شخصیت است. با این حال، این دیدگاه ها با «انتقاد»هایی نیز مواجه هستند که به محدودیت های روش شناختی و تأکید بیش از حد بر گذشته می پردازند.
جمع بندی و نتیجه گیری
کتاب «انگیزش و هیجان» اثر ریحانه مشهدی، علی عرب و فاطمه ازبک پور، یک سفر عمیق و روشنگرانه به دنیای پیچیده نیروهای محرک رفتار و پاسخ های عاطفی انسان است. این خلاصه تلاش کرد تا مفاهیم اصلی و نظریه های کلیدی مطرح شده در سیزده فصل کتاب را به گونه ای جامع و در عین حال موجز ارائه دهد. از مبانی فلسفی و تاریخی انگیزش گرفته تا نقش حیاتی مغز و هورمون ها، نیازهای فیزیولوژیکی، روان شناختی و اجتماعی، و در نهایت ابعاد خود، کنترل شخصی و انگیزه های ناهشیار، هر بخش لایه های جدیدی از درک انسان را آشکار می سازد.
این اثر به ما نشان می دهد که انگیزش و هیجان پدیده هایی چندوجهی هستند که از تعامل پیچیده عوامل زیستی، شناختی، اجتماعی و فرهنگی نشأت می گیرند. درک جامع این مفاهیم، نه تنها برای دانشجویان و متخصصان روانشناسی ضروری است، بلکه به هر فردی کمک می کند تا رفتار خود و دیگران را بهتر تحلیل کند، اهداف موثرتری تعیین نماید، با چالش ها کنار بیاید و روابط انسانی رضایت بخش تری برقرار سازد. این دانش، کلیدی برای بهبود زندگی فردی، افزایش رفاه روان شناختی و دستیابی به موفقیت در ابعاد مختلف زندگی است.
با وجود تلاش برای ارائه خلاصه ای جامع، عمق و غنای کتاب «انگیزش و هیجان» فراتر از یک مقاله خلاصه است. برای تعمق بیشتر در جزئیات نظریه ها، مطالعه دقیق تر یافته های تحقیقاتی و درک کامل ظرافت های هر مفهوم، به شدت توصیه می شود که نسخه اصلی کتاب را تهیه و مطالعه کنید. این کتاب می تواند راهنمایی ارزشمند برای هر کسی باشد که به دنبال فهم عمیق تر از انگیزه های پنهان و هیجانات آشکار در وجود انسان است.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب انگیزش و هیجان | ریحانه مشهدی و همکاران" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب انگیزش و هیجان | ریحانه مشهدی و همکاران"، کلیک کنید.